پدر، مادر، من ربات نیستم
🔸مک کارتی روان شناس کودک مثال زیبایی در مورد تباه شدن کودکان توسط جامعه
و والدین می زند: ما دانه گندم را که سرشار از مواد مغذی و فیبر و سبوساست در فرایندها و فیلترهای گوناگون به آرد سفید تبدیل می کنیم و بعدها همان مواد گرفته شده را به آن باز می گردانیم و از آن به عنوان آرد غنیشده و سبوس دار و ... یاد می کنیم.
🔸کودک ما از بدو تولد شاداب است، به موقع و شاید همواره می خندد، گاه گریه میکند، خودش را دوست دارد و وقتی کودک ۲ساله ما جلو آینه حمام میایستد، با شادابی و خرسندی تمام بدن خودش را نگاه میکند و دوست دارد.
فرزند ۳ساله ما کلمات یادگرفته را برای همه در هر جمعی تکرار می کند و در ۴سالگی به اکتشاف و پرسشگری می پردازد و ....
🔸وقتی به عنوان مادر یا پدر شروع به سرزنش کردن، ایرادگرفتن و کنترلگری سخت گیرانه می کنیم؛ مدامی که اصرار داریم فرزند ما شبیه فلانی و فلانی شود، کورکورانه و با چشمانی تنگ نظر در او مهندس و دکتر می بینیم و آرزوهای بر باد رفته و ناکامی ها و بی عرضگی های خود را تماماُ در او جستجو و جبران می کنیم و گاه بدون توجه به توانایی ها و استعدادهای ذاتی کودک، خودخواهانه و تحت شرایط خاص فرهنگی اجتماعی جامعه اصرار داریم، او را در قالب های تنگ و ناتراشیده کنکور و رشته های دانشگاهی بی مصرف به
تنگ آوریم؛ ...
🔸... همین کودک شاداب و خودپذیر به نوجوان و جوانی تبدیل می شود که حال خوبی ندارد، گاه از جمع هراسان و دچار اضطراب اجتماعی شده است، از آینه وحشت دارد چون سرتاپای بدنش را ایراد و عیب می بیند و در فکر جراحی زیبایی است!؛ بسیار مضطرب و پریشان می شود و تا 40 سالگی شبانه کابوس امتحان نهایی و جاماندن از جلسه آزمون دارد؛ به تواناییهای خودش اعتمادندارد و همواره منتظر است ، دستش را بگیرند، جایی او را استخدام کنند؛
خوشحال نیست و تنهایی خود را با بازی های جنگی استراتژیک و وب گردی پر میکند؛...
🔸تازه بعد از اینکه عزت نفس و اعتماد به نفس نوجوان به شدت آسیب پذیر شد، دست به گریبان روان شناسان و مشاوران می شویم که جلسات و کارگاه های «راز افزایش اعتماد به نفس» و « پربارسازی عزت نفس و ....» برای نوجوان ما بگذارند بلکه سبوس و فیبر از دست رفته را به نوجوان برگردانند ...